حضور

Presence

حضور

Presence

چه کنیم که باشیم و بمانیم؟

گاهی اوقات یه هو به سرم می زنه که ای وای من یه زمانی هدفی داشتم!!! 

از ایام دهه دوم زندگیم زیاد شنیده بودم که "الان که وقت و فرصت داری استفاده کن"اما اونو اصلاً قبول نداشتم.(البته الان هم قبول ندارم) به این خاطر که حداقل به توانمندی های انسان معتقدم. 

اما حقیقتش بعضی وقت ها با خودم فکر می کنم که شاید علت حرف هایی که می شنیدم این بوده که اگه ما از خودمون یه حسابرسی ساده هر روز (البته شبش) از خودمون داشته باشیم این حرف رو نمی زنیم. این به معنی یه اعمال مدیریت ساده (در حد پیگیری) از کارهاییه که راسته یه سری اهداف برای خودمون تدارک دیده ایم.

بماند.. 

 از همه اینها گذشته یه قضیه دیگه ای هم برام سوال برانگیزه که اصلاً با همه این مهارت ها کارها، وظایف و خلاصه ایحور بحث هایی که می شنویم آدما تو زندگی بایست داشته باشند و اتفاقاً خیلی ها هم حساب شده یا نشده دنبال قسمت یا قسمت هایی از اونن، آیا میشه  اولاً یه طبقه بندی کلی از کارهای آدما و ثانیاً لیست ریزشونو تو این دنیا داشت؟یعنی دیگه بعد از انجام دادنشون بگیم آخیش راحت شدیم؟ 

 با نظر دادن این طبفه بندی رو  با سلیقه خودتون پیشنهاد بدین.

اینم یه غزل از آقا، عیدی شب جمعه تون: 

دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است 

جان را هوای از قفس تن پریدن است 

از بیم مرگ نیست که سر داده ام فغان 

بانگ جرس ز شوق به منزل رسیدن است 

دستم نمی رسد که دل از سینه بر کنم 

باری علاج شوق، گریبان دریدن است 

شامم سیه تر است ز گیسوی سرکشت 

خورشید من برآی که وقت دمیدن است 

سوی تو ای خلاصه ی گلزار زندگی 

مرغ نگه در آرزوی پر کشیدن است 

بگرفته آب و رنگ زفیض حضور تو  

هر گل در این چمن که سزاوار دیدن است 

با اهل درد شرح غم خود نمی کنم 

تقدیر قصه ی دل من ناشنیدن است 

آن را که لب به جام هوس گشت آشنا 

روزی امین سزا لب حسرت گزیدن است. 

عید قربانتون هم پیشاپیش مبارک

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد